صفیه دختر عبد المطلب
صفیه دختر عبدالمطلب، عمه بزرگوار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خواهر حمزه از زنان نامدار تاریخ صدر اسلام است که به جز ویژگیهای دیگر ایشان مانند روایت از پیامبر، توان بالای وی در سرایش شعر و اشعاری که از او برجای مانده است، وی را در ردیف شاعران شناخته شده آن دوران قرار داده است.
خانم «لیلی محمد حیالی» از دانشکده ادبیات دانشگاه «مستنصریه» بغداد، اقدام به گردآوری اشعار صفیه و تدوین دیوان شعر وی کرده است. خانم حیالی، در مقالهای علمی، تحقیقی که در مجله ادبی، فرهنگی «المورد» شماره یکم، سال ۱۹۹۹، چاپ بغداد منتشر ساخته، در خصوص این دیوان و ویژگیهای شعر صفیه به تفصیل سخن گفته است. با توجه به شخصیت والای صفیه و نیز برجستگی وی به عنوان یک بانوی شاعر و با توجه به محتوای غنی مقاله، آن را برای علاقهمندان به این گونه مباحث از عربی به فارسی برگرداندیم که در دو قسمت ملاحظه خواهید کرد. بخش دوم این مقاله، عمدتا به بازگویی و شرح اشعار صفیه میپردازد. ضمنا عنوان «صفیه بانوی کرامت، بانوی شعر» را پیام زن برای ترجمه این مقاله انتخاب کرده است.
زندگینامه
صفیه دختر عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، هاشمی و قریشی و عمه رسول الله صلی الله علیه و آله است. مادر صفیه، هاله بنت وهیب بن عبدمناف بن زهرة بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لؤی است. وی خاله رسول الله صلی الله علیه و آله است. شوهر صفیه، عوام بن خُویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی است که برادر خدیجه کبری، همسر رسول الله صلی الله علیه و آله است.
زبیر بن عوام فرزند صفیه است که رسول الله صلی الله علیه و آله او را از یارانش خواند. برادران صفیه، حمزه و عوّام و حجل (پسران عبدالمطلب) هستند. صفیه، ده برادر و شش خواهر داشت و فرزندانش: زبیر و سائب و عبدالکعبه بودند.
در زمان جاهلیت، حادث بن حرب بن امیه با وی ازدواج کرد و صفیه برای او «صیفی بن حارث» را به دنیا آورد، که او را بعدها از دست داد. سپس عوّام بن خُویلد (پدر زبیر) با وی ازدواج کرد. ...
تمامی مصادر بر اسلام آوردن صفیه ـ برخلاف دیگر عمههای پیامبر ـ و ایمان نیک او همرأیاند.
صفیه مادری نمونه در تربیت فرزندانش بود. گاه با مهر با آنان رفتار میکرد و نرمی و شفقت میورزید و گاه بر آنان سخت میگرفت و جدیت نشان میداد، زیرا میخواست آنان در بزرگی مردانی قوی بار آیند. گفتهاند: «نوفل بن خویلد» برادرشوهر صفیه، سرپرستی پسربرادرش، زبیر را به عهده گرفته بود. وی شاهد کمی جدیت در رفتار صفیه با پسرانش بود. صفیه زبیر را به هنگام خردسالی میزد. عموی زبیر، صفیه را به سبب این رفتار سرزنش کرد و گفت: بچه را این چنین نمیزنند. تو او را با غیظ میزنی! صفیه رجزگونه گفت:
من قال انی ابغضهُ فقد کذبْ * و انّما اضربه لکی یَلَبْ؛
و یهزم الجیش و یأتی بالسَلَبْ * و لایکن لماله خبأُ مُخَبْ؛
هر کس بگوید من از او (=زبیر) بدم میآید، دروغ گفته است. من او را میزنم، تا عاقل گردد.
و سپاهیان را شکست دهد و غنیمت بازآورد. و مال خود را از دیگران مخفی نکند.
در همان وقت مهر و عطوفت صفیه به فرزندانش، لطیفتر از پرده دل (و برگ گل) بود. او برای فرزندش زبیر ـ در هنگامی که خردسال بود ـ سرود:
ان ابنی الاصغر خَبٌ حَنْکَل * اخاف أن یعقنی و یبخل؛
یا رب امتعنی ببکری الأول * بالماجد الفیاض والمؤمل؛
فرزند کوچکم شیطنت میکند و بزرگ نشده است. و میترسم از من سرپیچی کند و دست دهنده نداشته باشد.
خدایا! از فرزند اولم مرا بهرهمند ساز! که بزرگوار و بخشنده و مایه امید باشد.
صفیه فرزندش را با دل و جرأت بار میآورد، تا قهرمانی دلیر باشد و بتواند از خود و خویشاوندانش دفاع کند و در برابر متجاوزان از آنان حمایت نماید. صفیه فرزندش را میستاید و میگوید: او در شجاعت همچون عقاب است؛ و به خاطر سن کمش او را کوچک نمیشمرد.
وقتی برادرش حمزه در جنگ احد شهید شد و جنازهاش را مثله کردند، صفیه در قتلگاه او حضور یافت و دلش سخت به درد آمد، ولی بردباری ورزید. دختر صفیه، امامه وقتی خبردار شد، همراه با مادر از مکه به مدینه آمد. (دیدن) شهادت گاه حمزه دهشتناک و تحمل مصیبت او سخت بود و مهابت آن آهن را آب میکرد. اشکها زبان دلها بود و تنها به خداوند میشد شکوی کرد.
صفیه محکم و قوی و بسیار دلیر بود و صبر و بردباریِ او، بیش از توانِ هر زنی بود. پسرش ـ زبیر بن عوام ـ مادر را دید و گفت: «مادر! رسول الله صلی الله علیه و آله دستور داده است شما (به مکه) برگردید». صفیه گفت: «چرا؟ به من گفتند حمزه مثله شده است، و این در راه خدا بوده است. از این رو بسیار راضی و تسلیم رضای اوییم. من بردبار و ان شاءاللّه خویشتندار خواهم بود».
رسول الله صلی الله علیه و آله، (از آنچه پیش آمده بود) آگاه شد و به زبیر فرمود: «او را به حال خود بگذار». صفیه نزد (جنازه) حمزه آمد و برای او طلب آمرزش کرد. آنگاه دستور داده شد حمزه دفن شود.
رسول الله صلی الله علیه و آله صفیه را دوست داشت و شدیدا رعایت احساسات و حالات او را میکرد و در هنگامی که حمزه مثله شد، فرمود: «اگر صفیه ناراحت نمیشد و پس از من سنت نمیگشت، جنازه حمزه را به همان حال میگذاشتم، تا درون شکم درندگان و چینهدان پرندگان شود».
بانو صفیه در بسیاری از جنگهای رسول الله صلی الله علیه و آله حضور داشت و از ایشان و مسلمانان ـ با تمام نیرویش ـ دفاع میکرد. رسول الله صلی الله علیه و آله در زمانی که مسلمانان مشغول نبرد در جنگ خندق (احزاب) بودند، حسان بن ثابت را که شاعر (ایشان) بود، با زنان و کودکان گذاشت.
رسول الله صلی الله علیه و آله عادت داشت به هنگام جنگ، یکی از صحابه خویش را با زنان و کودکان بگذارد، تا مواظب آنان باشد. در جنگ خندق، حسان به همراه صفیه و زنان دیگر و فرزندانشان در دژ معروف به «حصن حسان» بودند. مردی یهودی در اطراف دژ میگشت و بنی قریظه (یهودیان قلعه خیبر) مشغول جنگ با رسول الله صلی الله علیه و آله بودند و میان ساکنان دژ و رسول الله صلی الله علیه و آله فاصله افتاده بود و کسی در دژ نبود تا از زنان و بچهها حمایت کند.
صفیه به طرف مرد یهودی رفت و ضربتی به او زد و سرش را قطع کرد. سپس سر را برداشت و به سوی یهودیانی که بر قلعه مُشرف بودند، پرت کرد. این حکایتی کمنظیر از داستانهای قهرمانی و شجاعت و از جانگذشتگی زن عربی است. صفیه اولین زنی است که فردی از مشرکان و دشمنان خدا را به هلاکت رساند و در جنگ خندق حضور داشت و تیر خورد...
سرانجام صفیه در زمان عمر، سال ۲۰ هجری، در ۷۳ سالگی درگذشت. گفتهاند مرگ او در عهد عثمان بوده است. او فضای تاریخ اسلام را در حالی که به بوی خوش وجودش آمیخته بود، ترک گفت. خاطره خوش او برای کسانی که از او پیروی کنند، بر جا است.
شعر صفیه
علما و نقادان پیشین در زنده نگهداشتن یاد اقربای پیامبر زحمت فراوان کشیدهاند و در میان روایاتی که آوردهاند، آن چه را که از جنبه دینی و سیاسی و اجتماعی در باره زنان یا عمهها یا نزدیکان پیامبر بوده است، حفظ نمودهاند. همه آنچه به ما رسیده، بسان ضرب المثل بر زبانها جاری و یا به سبب شهرت و ماندن در حافظه مردمان بوده است و یا گاه در اشعار زنان بوده که به عنوان شواهد لغوی، نحوی یا بلاغی یا در ضمن ذکرِ حوادث تاریخی مربوط به زمان یا مکان خاص و یا شخصیت های اسلامی بکار رفته و سینه به سینه، به ما رسیده است.
اشعار صفیه ـ که به ما رسیده ـ در کتابهای مختلف، مثل کتب سیره و مجموعه اشعار و کتب تاریخی و ادبی و بلاغی و لغتنامهها پراکنده است. این پدیده، یعنی پراکندگی ابیات شعر در میان کتابها و نیز خوبی و لطافت شعرها، دلیل محکمی بر وجود اشعار دیگری است که به ما نرسیده است. استشهاد به شعرهای زنان شاعر، دلیل دیگری بر بلاغت و فصاحت و زیبایی شعرهای بانوان (صدر اسلام) است.
از طریق آگاهی بر اشعار صفیه در زمینههای مختلف و درستی تعابیر بکار گرفته شده برای بیان احساسات و روان بودن واژهها و معانی ژرف آن امکان دارد به ارزش شعر وی دست یابیم. گفتهاند: به هنگام احتضار، عبدالمطلب شش دختر خویش را گرد آورد و بدانان گفت: برایم عزاداری کنید، تا پیش از این که بمیرم، آن چه را که میگویید، بشنوم.
دختران به ترتیب سن شروع به شعرسرایی کردند. اول از همه صفیه، سپس بره، بعد عاتکه، آنگاه ام حکیم البیضاء، بعد امیمه و در پایان: اروی. صفیه در رثای پدر و در لحظات جان دادن او، چنین سرود:
شبی از خواب با صدای زنی پریدم * که بر مردی روانه به گور، شیون میکرد.
در آن هنگام اشکهایم جوشید * و مانند دانههای مروارید بر گونهام ریخت.
(میگریستم) بر مرد بزرگواری که عالیمقام * و آشکارا بر بردگان، بخشنده بود.
بر سفید موی بخشندهای که دارای صفات برجسته * و خیّر و وارث هر کار نیکو بود.
همو که در هر جا درستکار بود و پست نبود * و جایگاهش، بیارزش و در اصل و نسبش شک نبود.
توانایی که قویترین انسانها * و در خانوادهاش، مورد پیروی و ستوده بود.
از بیتی رفیع و گشادهروترین بخشندگان * و باران رحمت برای مردمان در زمان بیکسی بود.
تلاشی کریمانه داشت و عیب و ننگی نداشت * و بر کهتران و مهتران مهربان بود.
بسیار بردبار و از افراد نیکوکار و سخی * و شخص شریفی بود که بدو پناه میبردند.
اگر کسی به سبب بزرگواری همیشگیاش جاودان بزید * گو این که راهی برای جاودان زیستن نیست.
اشعار صفیه بازگوکننده وقایع تاریخی و دارای اثر بسیاری در تاریخ اسلام است. او در جنگهای اُحد و خندق و خیبر شرکت جست و در هر جنگی دارای موقعیتی مهم بود. شعرهای صفیه، پارهای از قلب دردناک و برگ سبز باطراوتی است که عطر مهر میدهد. او خردمندی والا و اندیشهگر بود. او تا شبهای واپسین زنده خواهد بود زیرا مجد و حَسب مایه برتری است.
شعرهای صفیه، لطیف و ساده و با معانی زودیاب و شیوهای متین بود و بدون تکلف و سختی بر زبان جاری میشد. تعابیر وی صادقانه و توصیفش نیکو و دارای تأثیر بسیار، با واژگان روان و معنایی عمیق بود. اشعار او سهلِ ممتنع است. بیشترین هدف او از اشعاری که سروده، مرثیه و نوحهسرایی است؛ مانند آن چه که در رثای پدرش، و سپس در رثای برادرش (حمزه) و بعد از آن در رثای پیامبر سرود ـ که ذکر آن در شرح اشعار وی، به خواست خدا خواهد آمد.
او اشعاری در فخر و مدح دارد و آنها را در وقتی که عبدالمطلب چاه زمزم را حفر کرد و به این کار مبارک مفتخر گشت و به خاطر اهمیت چاه مقدس زمزم سرود. حضرت اسماعیل علیه السلام در زمان قدیم این چاه را کنده بود، ولی به مرور زمان آب آن در زمین فرورفته و ریزش بارانها جای آن را محو کرده و اثری از زمزم نبود. عبدالمطلب دوباره آن چاه را حفر کرد و صفیه در آن زمان سرود:
نحن حفرنا للحجیج زمزم؛ سُقیا نبی اللّه فی المحرم؛
رکضة جبریل و لمّا یُفْطَم؛
ما برای حاجیان، زمزم را حفر کردیم. جایی که آبشخور پیامبر خدا (اسماعیل) در حرم امن الهی بود.
و آن اثر قدم جبرئیل بود ـ زمانی که (اسماعیل) هنوز شیرخوار بود.
او در مباهات و فخر نیز اشعاری دارد. زمانی که بنی عبدالدار، چاه «احراد» را حفر کردند، هووی صفیه، «امیه» دختر عُمیلة بن السباق بن عبدالدار سرود:
نحن حفرنا البئرَ ام احراد * لیست کبدر النزور الجماد؛
ما چاه «ام احراد» را کندیم. چاهی که مانند (چاه) بدر، کمآب و زمینش سخت نیست.
و صفیه در جواب، به او گفت:
نحن حفرنا بدر؛ نسقی الحجیج الاکبر؛ وام احراد شَر؛
ما چاه بدر را کندیم. و حاجیان بسیاری را آب دادیم. از آیندگان و روندگان. در وقتی که (چاه) اماحراد خشک بود.
برخی پژوهشگران به ارزش اشعار زنان در دوران صدر اسلام و اهمیت آن آگاه نبوده، به ناحق اشعار را ضعیف میدانند و گاه آنها را ذکر نکردهاند؛ ولی مراثی صفیه درباره برادرش ـ حمزه ـ و نیز رسول الله صلی الله علیه و آله و روانی اشعار وی، دلیل شایستهای برای حفظ کردن و قوی شمردن شعرهای وی است. برخی پژوهشگران عرب به شعر زنان اهمیت نداده و به آن نپرداختهاند زیرا از زنان شاعر، جز «خنساء» و «لیلی الأخیلیه» (از شعرای معروف جاهلیت) را نمیشناسند؛ در نتیجه هر پژوهشگری به نوشتههای آن که پیش از وی بوده، اعتماد کرده و به باور وی درباره زنان شاعر بسنده کرده است.
اما امروز حقیقت غیر از سابق است. حقیقت شعر زن و نیکسرایی زنان شاعر ـ که در درون کتب وانهاده شده بودند ـ مجرای تاریخ ادبی را تغییر داده است. مردان شاعر، صفیه را برای مرثیه و نوحهسرایی ـ که بیان کننده دیدگاههای خردمندانه وی از اسلام و مسلمانان بود ـ مخاطب و مورد ستایش قرار دادهاند. «کعب بن مالک انصاری» (از شعرای صدر اسلام، به هنگام شهادت حمزه) به وی میگوید:
صفیه قومی ولاتعجزی؛ و بکی النساء علی حمزه؛
ولاتسامی أن تطیلی البکاء؛ علی اسدِاللّه فی الهزة؛
فقد کان عزّا لایتامنا؛ و لیث الملاحم فی البزّة؛
ای صفیه! برخیز و ناتوان مشو. و زنان را به خاطر حمزه بگریان.
و تا این که گریستن را به درازا بکشانی دست برندار. برای اسدالله (کنیه حمزه) که جنبانده موکب بود.
او مایه عزت ایتام ما. و شیر رزمگاهها و مرد جنگ بود.
اشعار او نمونهای اساسی برای روانشناسی جدید در تربیت فرزندان و بهسازی رفتار و استواری شخصیت آنها است. «ابوفراس حمدانی» در بسیاری از اشعارش، واژههای اشعار بانو صفیه را برگرفته است. اشعار صفیه منبع اساسی، فرهنگ «ابوفراس حمدانی» است.
یرید بذاک رضا احمدٍ؛ و رضوانَ ذی العرش والعزة؛
او رضایت احمد صلی الله علیه و آله و رضوان خداوند صاحب عرش و عزت را با عمل خویش میطلبید.
«ولید بن عقبه» در سرودهای صفیه را که علت اساسیِ عزت و کرامت فرزندش بود، میستود و معتقد بود اگر صفیه نبود ابن زبیر در زمان معاویه معروف نمیگشت:
و لولا حرّة مهدتْ علیکم؛ صفیه ما عددتم فی النفیر؛
ولاعرف الزبیر ولاابوه؛ ولاجلس الزبیر علی السریر؛
وددنا ان أمکم غُراب؛ فکنتم شرّطیر فی الطیور؛
و اگر صفیه ـ زن آزاده ـ شما را نمیپروراند. شما جزء مردمان نبودید.
و زبیر و پدرش معروف نمیگشتند. و زبیر بر تخت نمینشست.
و زبیر بر تخت نمینشست.
آرزو داشتیم مادرتان کلاغ بود. تا شما بدترین پرنده در میان پرندگان باشید!
تاریخ نگاران و ادیبان در نسبت دادن اشعار به صفیه اختلاف نظر داشته و میان اشعار او و اشعار «حسان بن ثابت» شاعر رسول الله صلی الله علیه و آله، که بهترین شاعر شهرنشینان و انصار بود، خلط کردهاند. اگر شعرهای صفیه را نتوان تشخیص داد و آن را از اشعار «حسان بن ثابت» جدا کرد، دلیل روشنی است که اشعار صفیه عالی و هنرمندانه و در سبکی نیکو و با حُسن تعبیر و ترسیمی ژرف و در سلامت الفاظ و خوبی ساختار بوده است. نمونه آن قطعه شعری در رثای حمزه است:
أسائلة اصحاب احدٍ مخافة؛ بناتِ ابی من اعجمِ و خیبر؛
آیا بیمناکانه حال اصحاب و جنگجویان را از خواهران من میپرسی؟ چه آنان که نمیفهمند و آنان که میدانند!
و گاه اشعار صفیه را با شعرهای حضرت فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله اشتباه گرفته (میان آن دو خلط کرده) اند؛ از جمله:
قد کان بعدک أنباء و هنبثةٌ؛ لو کنت شاهدها لم تکثر الخطب؛
بعد از تو خبرها و اتفاقات سختی بود. که اگر شاهد آن بودی، بسیار سخن نمیگفتی.
«بشیر یموت» (یکی از نویسندگان معاصر دنیای عرب) صفیه را شاعری از عهد جاهلیت دانسته، ولی اشتباه کرده است زیرا بیشتر اشعار صفیه را در پرتو اسلام مییابیم.
شعرهای صفیه، پارهای از قلب دردناک و برگ سبز باطراوتی است که عطر مهر میدهد. او خردمندی والا و اندیشهگر بود. مدبر اصول دین و دنیایش بود و نیز بسیار نیرومند و شجاع بود و در برابر سختگیری کینهتوزان و حسودان کرنش نکرد. اشعار او نمونهای اساسی برای روانشناسی جدید در تربیت فرزندان و بهسازی رفتار و استواری شخصیت آنها است. بسیاری از شعرای اموی و عباسی و کسان دیگر، از معانی و واژههای اشعار بانو صفیه اقتباس کردهاند، مثل این گفته شاعر:
یا ذالعُلا والکرم؛ ادعوک کشف الظلم؛
ای (خدای) والا و کریم برای برطرف کردن تاریکیها تو را میخوانم.
انت الرحیم المرتجی؛ انّ زلَّ یوما قدمی؛
تو رحیم و مایه امیدی اگر روزی پایم بلغزد.
این شعر برگرفته از سروده بانو صفیه، در مدح (و رثای) رسول الله صلی الله علیه و آله است:
علی المرتضی للهدی والتقی؛ وللرشد والنور بعد الظلم؛
بر آن که مورد رضایت برای هدایت و تقوا است. و برای راهنمایی و نور، پس از تاریکیها.
شاعر حکیم و مشهور «صالح بن عبدالقدوس» معانی شعرش را ـ در اشعار ذیل ـ از اشعار صفیه برگرفته است:
و ان من ادبته فی الصبا؛ کالعود یسقی الماء فی غرسه؛
حتی تراه مورقا ناعما؛ بعد الذی ابصرت من یبسه؛
هر که را در خردسالی تأدیب نمایی. مانند نهالی است که در وقت کاشت، سیراب میشود.
تا آن را پربار و بهرهمند بینی. بعد از آن که خشک بوده است.
«ابوفراس حمدانی» (از شعرای آل حمدان در شام) در بسیاری از اشعارش، واژههای اشعار بانو صفیه را برگرفته است. اشعار صفیه منبع اساسی، فرهنگ «ابوفراس حمدانی» است. وی در بیت هیجدهم قصیده «بائیه» خویش چنین گفته است:
الی اللّه اشکوا اننا بمنازل؛ تحکم فی اسارهن کلاب؛
به خدا شِکْوه میکنم، از آن رو که ما در خانههایی هستیم. که سگان بر شیران ریاست میکنند.
این شعر برگرفته از اشعار بانو صفیه در مدح (و رثای) پسربرادرش (حضرت) محمد صلی الله علیه و آله است:
فإلی اللّه ذاک اشکو و حسبی؛ یعلم اللّه حوبتی و نحیبی؛
از این پیشامد (مرگ پیامبر) به خدا شِکْوه میکنم و او مرا بس است. همو که بیچیزی و گریه شدید مرا میداند.
ویژگیهای شعر صفیه
اشعار صفیه دارای ویژگیهایی است که بدان تشخیص داده میشود؛ از جمله:
- ۱. بکارگیری واژههای کهن و گاه اسلامی، الهام گرفته از قرآن کریم؛ مانند آنچه درباره فرزندش، زبیر بن عوام، گفته است:
ان ابنی الاصغر خب حنکل * اخاف ان یعقبنی و یبخل.
«خَب» به معنی نیرنگ و «حُنکَل» به معنی پست و فرومایه است.
بسیاری از شعرا این واژهها را وانهادهاند، زیرا به جای مانده از دوران پیش از اسلام است. این واژهها در همان زمان متداول و پذیرفته شده و رایج بود و بر زبان مردم به سان آب چشمه روان جاری بود. هر پدیده جدیدی در زمان خود جدید، و در زمانی دیگر قدیمی است.
او به عطر ایمان خوشبو شده، نسیمهای حق را در اطراف خویش پراکنده میساخت و به حق فرهنگ شعری جدید زنان شاعر صدر اسلام را نمایان ساخت؛ مانند این شعرش:
الی اللّه اشکو و حسبی * یعلم الله حوبتی و نحیبی
شاعر این شعر را از آیه کریمه «انما اشکو بثی و حزنی الی اللّه؛ من غم و اندوهم را تنها به خدا میگویم و شکایت نزد او میبرم»(۱۲/۸۶) و «لاتأکلوا اموالهم الی اموالکم انه کان حوبا کبیرا؛ اموال یتیمان را همراه اموالتان نخورید، زیرا گناه بزرگی است»(۴/۲) گرفته است.
- ۳. شعرهای او آینه شفاف و سندی بود که حوادث تاریخ را روشن مینمود و نقطه نور درخشانی بود که پی در پی بودن رویدادها و رخدادها در جنگهای رسول الله در احد و به هنگام شهادت حمزه در آن بیان شده است؛ وی گفته است:
فقلت ان الشهادة راحة؛ و رضوان رب یا امام غفور؛
پس گفتم: شهادت، دستیابی به آسایش و خشنودی پروردگار، خدای آمرزنده است!
- ۴.صداقت شاعر و گرمای عاطفه، اشعار وی را رنگین میساخت. احساسات رقیق و صداقت عاطفه و شفای آلام او به سبب نظم قافیهها و سرودن اشعار بود، که از مکنونات قلبی او حکایت میکرد؛ مانند آنچه که در رثای برادرش، زبیر بن عبدالمطلب، گفته است:
فلم اطق صبرا علی رزئه؛ و حدثه اقرب اخوانیه؛
بر آسیب و پیشامد (سوء) وی طاقت و شکیبایی ندارم. زیرا او نزدیکترین برادران (به من) است.
لو لم اقل من فیّ قولا له؛ لقضت العبرة اضلاعیه؛
چیزی را که در دل دارم، نگویم. مرگ وجودم را فرامیگیرد (و از غصه دق میکنم).
- ۵. او رجز را در بسیاری از جاها، به سبب روانی و آسانی سرودنش و آهنگ دلنشینش بکار گرفته است. این شاعر در بسیاری از مواقع، رجز را بالبداهه، به دور از تکلف و همخوان با اوضاع، مختلف سروده است.
- ۶. وحدت موضوع در بسیاری از اشعار. وی به مرثیه یا مدایح و یا حماسهسرایی ـ هر یک به جای خود ـ دست زده است؛ مانند آنچه در رثای رسول الله صلی الله علیه و آله است:
آب لیلی علیّ بالتسهاد؛ و جفا الجنب غیرالوساد؛
شب بر من به بیخوابی گذشت. همه چیز ـ جز زیرانداز ـ ناآرام و بیقرار بود.
و اعترتنی الهموم جدا بوهن؛ لامور نزلت حقا شداد؛
و غصهها به نیمه شب، مرا سخت بیمار ساخت. به خاطر امور بسیار ناگواری که پیش آمده است ادامه دارد.
پانویس
- ↑ ر.ک: اسدالغابه، ابن اثیر جزری، ۵/۳۱۹، ابن اثیر از ابن اسحاق نقل میکند: «از عمههای پیامبر صلی الله علیه و آله غیر از صفیه (ام الزبیر) کسی اسلام نیاورد» و در روایتی دیگر میگوید: «از عمههای پیامبر، صفیه و اروی اسلام آوردند» و در «تجرید اسماء الصحابه» ابن اثیر نیشابوری جزری، ۲/۲۹۸ است: غیر وی کسی اسلام نیاورد. در «التحفة اللطیفه فی اخبار المدینة الشریفه»، شمس الدین سخاوی، ۱/۲۶ است: از عمههای پیامبر، عاتکه و اروی و امیمه و صفیه اسلام آوردند.
- ↑ ر.ک: نسب قریش، ابوعبدالله مصعب زبیری، ۲۳۰ والاصابه فی تمییز الصحابه، ابن اثیر جزری، ۲/۵۵۴ و سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ۱/۲۸.
- ↑ ر.ک: الحماسة السنیه، شنقیطی: ۴۸ والطبقات الکبیر، ابن سعد، ۳/۷۱ و سیر اعلام النبلاء، ۱/۲۸.
- ↑ الطبقات الکبیر، محمد بن سعد زهری، ۸/۳۳ و معاهد التنصیص علی شرح شواهد التخلیص، عبدالرحیم عباسی، ۱/۲۱۴ والسیرة النبویه، ابن هشام، ۲/۱۶۷ والبدایه والنهایه فی التاریخ، عمادالدین بن کثیر القریشی، ۴/۵۸.
- ↑ سیره ابن هشام، ۲/۱۶۷.
- ↑ همان: ۲۲۸ و سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل والتوالی، عصامی خالکی، ۱/۳۶۰ و سیر اعلام النبلاء، ۱/۱۹۳.
- ↑ التبیین فی انساب القریشیین، موفق الدین بن قدامه المقدسی: ۱۴۰ و تجرید اسماء الصحابه: ۳۹۸ و سمط النجوم، ۱/۳۶۱.
- ↑ سیره ابن هشام، ۱/۱۶۹.
- ↑ همان.
- ↑ معجم البلدان (زمزم)، یاقوت حموی، ۳/۱۴۸.
- ↑ سیره ابن هشام، ۱/۱۶۴ و معجم ما استعجم و اسماء البلاد والمواضع، ابوعبید بکری، ۳/۷۲۵ و معجم البلدان، ۱/۱۳۵.
- ↑ همان.
- ↑ دیوان کعب بن مالک، تحقیق سامی العانی: ۲۱۶.
- ↑ الحیوان، ابوعثمان عمرو بن بحرالجاحظ، ۳/۴۳۲.
- ↑ البدایه والنهایه، ۴/۵۸ و شرح دیوان الخنساء و سیره ابن هشام. این شعر در دیوان «حسان بن ثابت» منسوب به وی است.
- ↑ البیان والتبیین، ابوعثمان عمرو بن بحرالجاحظ، ۳/۳۶۳ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ۲/۵۰. در این شرح، شعر منسوب به «ام مسطح بنت اثاثه» و در کتاب «مراثی شواعر العرب»: ۱۶۶ منسوب به حضرت فاطمه سلام الله علیها و در مصادر دیگر منسوب به صفیه است.
- ↑ شاعر حکیم صالح بن عبدالقدوس در زمان مهدی ـ خلیفه عباسی ـ زیست. محمد بن شاکر الکتبی در «فوات الوفیات» (تحقیق د.احسان عباسی) چاپ ۱۹۷۴، ج ۲، ص ۱۱۶ میگوید: صالح بن عبدالقدوس، شاعر حکیم و زندیق متکلم بود که مهدی ـ خلیفه عباسی ـ او را از دمشق به بغداد آورد و به خاطر زندیق بودنش کشت. از شعر وی است: ما تبلغ الاعداء من جاهل، ما یبلغ الجاهل من نفسه. دکتر کتبی میگوید: او اهل بصره بود و مردم را در آن جا موعظه میکرد و برایشان قصه میگفت. وی دارای سخنان نیکو در حکمت است.
منابع
- لیلی محمد حیالی، بغداد، دانشگاه مستنصریه/ترجمه: ع.امینی، پیام زن، بهمن ۱۳۷۸، شماره ۹۵.